جای شانه. شانه نیام. قاب شانه. چیزی که در آن شانه نگهدارند. (آنندراج). جلد چرمین و یا فلزین شانه: پیر عشق آنجا بعرسی تازه میکرد آسمان من نصیبه شانه دانی ناگهان آورده ام. خاقانی. این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام. خاقانی. گهی شانه دان، گاه کیف برست گهی بقچه و گاه پردۀ درست. نظام قاری (دیوان ص 176). رجوع به شانه نیام شود
جای شانه. شانه نیام. قاب شانه. چیزی که در آن شانه نگهدارند. (آنندراج). جلد چرمین و یا فلزین شانه: پیر عشق آنجا بعرسی تازه میکرد آسمان من نصیبه شانه دانی ناگهان آورده ام. خاقانی. این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام. خاقانی. گهی شانه دان، گاه کیف برست گهی بقچه و گاه پردۀ درست. نظام قاری (دیوان ص 176). رجوع به شانه نیام شود
نقاره خانه را گویند، چه کاسه بمعنی نقاره هم آمده است. (برهان). شاه بنظارۀ آن کاسه گاه گرم ترک راند فرس را براه. امیرخسرو (از آنندراج). ، جائی که نوبت شهریاران زنند، ساقی راهم میگویند. (برهان) ، کنایه از آسمان است. (برهان)
نقاره خانه را گویند، چه کاسه بمعنی نقاره هم آمده است. (برهان). شاه بنظارۀ آن کاسه گاه گرم ترک راند فرس را براه. امیرخسرو (از آنندراج). ، جائی که نوبت شهریاران زنند، ساقی راهم میگویند. (برهان) ، کنایه از آسمان است. (برهان)
جای رخنه. قسمتی از دیوار حصار که در آن رخنه و شکافی پدید آید. (یادداشت مؤلف) : به پیش اندر آرد بر آن رخنه گاه همیدون پیاده همه کینه خواه. فردوسی. ز بهر عمارت در آن رخنه گاه بسی مالشان داد جز برگ راه. نظامی. بنه چون درآرد بدان رخنه گاه هوا نیز یابد در آن رخنه راه. نظامی. ستادند گردان آهن کلاه چو سد سکندر در آن رخنه گاه. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج)
جای رخنه. قسمتی از دیوار حصار که در آن رخنه و شکافی پدید آید. (یادداشت مؤلف) : به پیش اندر آرد بر آن رخنه گاه همیدون پیاده همه کینه خواه. فردوسی. ز بهر عمارت در آن رخنه گاه بسی مالشان داد جز برگ راه. نظامی. بنه چون درآرد بدان رخنه گاه هوا نیز یابد در آن رخنه راه. نظامی. ستادند گردان آهن کلاه چو سد سکندر در آن رخنه گاه. عبداﷲ هاتفی (از آنندراج)
میدان جنگ و جنگ گاه. (آنندراج). میدان جنگ و کارزار و جای خصومت و نزاع. (ناظم الاطباء). رزمگاه. دارالحرب. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرانمایه دستور گفتش به شاه نبایدت رفتن بدان کینه گاه. دقیقی. بترسم که گر بار دیگر سپاه به جنگ اندر آید در این کینه گاه. فردوسی. که گر من شوم کشته بر کینه گاه شما کس مپایید پیش سپاه. فردوسی. بدو گفت تا من بدین کینه گاه کمر بسته ام با دلیران شاه... فردوسی. یکی با من ایدربدین کینه گاه بگردد به گرز گران کینه خواه. فردوسی. کدامین دلاور که در کینه گاه به پیشانیش کرد یارد نگاه ؟ اسدی
میدان جنگ و جنگ گاه. (آنندراج). میدان جنگ و کارزار و جای خصومت و نزاع. (ناظم الاطباء). رزمگاه. دارالحرب. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرانمایه دستور گفتش به شاه نبایَدْت رفتن بدان کینه گاه. دقیقی. بترسم که گر بار دیگر سپاه به جنگ اندر آید در این کینه گاه. فردوسی. که گر من شوم کشته بر کینه گاه شما کس مپایید پیش سپاه. فردوسی. بدو گفت تا من بدین کینه گاه کمر بسته ام با دلیران شاه... فردوسی. یکی با من ایدربدین کینه گاه بگردد به گرز گران کینه خواه. فردوسی. کدامین دلاور که در کینه گاه به پیشانیش کرد یارد نگاه ؟ اسدی
نسر. سایبان. جای سایه. محل سایه: یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایه گاه گوان. فردوسی. جوانی بکردار تابنده ماه نشسته بر آن تخت در سایه گاه. فردوسی. خوش آمدش و برشد بدان جایگاه بر آسود لختی در آن سایه گاه. اسدی. فروماند خسرو در آن سایه گاه چو سایه شده روبروی سپاه. نظامی. رجوع به سایگاه و سایه گه شود
نسر. سایبان. جای سایه. محل سایه: یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایه گاه گوان. فردوسی. جوانی بکردار تابنده ماه نشسته بر آن تخت در سایه گاه. فردوسی. خوش آمَدْش و برشد بدان جایگاه بر آسود لختی در آن سایه گاه. اسدی. فروماند خسرو در آن سایه گاه چو سایه شده روبروی سپاه. نظامی. رجوع به سایگاه و سایه گه شود
آماج. هدف. آماجگاه: در زخم چنین نشانه گاهی سالیت نشسته گیر و ماهی. نظامی. او گرچه نشانه گاه درد است آخر نه چو من زن است مرد است. نظامی (لیلی و مجنون چ دستگردی ص 184). ، جای معهود: حالی که بیاوری ز راهش بنشان به فلان نشانه گاهش. نظامی. ، مصداق. - نشانه گاه چیزی بودن، به آن معروف و متصف بودن: زن چیست نشانه گاه نیرنگ در ظاهر صلح و درنهان جنگ. نظامی. و اکنون که نشانه گاه جودم تا باز عدم شود وجودم. نظامی
آماج. هدف. آماجگاه: در زخم چنین نشانه گاهی سالیت نشسته گیر و ماهی. نظامی. او گرچه نشانه گاه درد است آخر نه چو من زن است مرد است. نظامی (لیلی و مجنون چ دستگردی ص 184). ، جای معهود: حالی که بیاوری ز راهش بنشان به فلان نشانه گاهش. نظامی. ، مصداق. - نشانه گاه چیزی بودن، به آن معروف و متصف بودن: زن چیست نشانه گاه نیرنگ در ظاهر صلح و درنهان جنگ. نظامی. و اکنون که نشانه گاه جودم تا باز عدم شود وجودم. نظامی
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 5 هزارگزی شمال خاور لردگان، متصل به راه عمومی لردگان به پل کره واقع شده، جلگه و معتدل است و 138 تن سکنه دارد، آبش از چشمه، محصولش غلات آبی و دیمی، شغل اهالی زراعت، گله داری و ذغال سوزی، صنایع دستی جاجیم بافی و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 5 هزارگزی شمال خاور لردگان، متصل به راه عمومی لردگان به پل کره واقع شده، جلگه و معتدل است و 138 تن سکنه دارد، آبش از چشمه، محصولش غلات آبی و دیمی، شغل اهالی زراعت، گله داری و ذغال سوزی، صنایع دستی جاجیم بافی و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
جای پا قدم، جانب پای طرف پای مقابل سرگاه، درگاه کفش کن مقدم البیت صف نعال مقابل پیشگاه، پیشگاه تخت مسند، پایاب، پایه اساس، جایگاه مقام منصب مکانت رتبه حد درجه، جای محل، آخور ستورگاه پاگاه طویله اصطبل، مزد حق القدم. -11 اصل و نسب. یا اهل پایگاه. اهل مرتبه. یا پایگاه هوایی. محل و جای برای فرود آمدن هواپیما (مخصوصا هواپیماهای نظامی)
جای پا قدم، جانب پای طرف پای مقابل سرگاه، درگاه کفش کن مقدم البیت صف نعال مقابل پیشگاه، پیشگاه تخت مسند، پایاب، پایه اساس، جایگاه مقام منصب مکانت رتبه حد درجه، جای محل، آخور ستورگاه پاگاه طویله اصطبل، مزد حق القدم. -11 اصل و نسب. یا اهل پایگاه. اهل مرتبه. یا پایگاه هوایی. محل و جای برای فرود آمدن هواپیما (مخصوصا هواپیماهای نظامی)